شروع

سلام به همه

پانته آ خانوم ما از امروز صاحب یه وبلاگ مخصوص خودش میشه. امیدوارم بتونم این وبلاگ رو براش نگه دارم تا چند سال دیگه که بزرگ میشه بتونه توش بنویسه و لذت وبلاگ نویسی رو تجربه کنه.

من سارا هستم . مامان پانته آ.

دختر من از هر نظر تکه. واقعاً دوسش دارم و خدا کنه که بتونم مادر خوبی براش باشم.

من و محمد ( باباش ) همش پیش خودمون فکر میکنیم که آیا واقعاً میتونیم پدر و مادر خوبی برای پانته آ باشیم؟

من خیلی از خدا خواستم که پانته آ رو به ما بده و وقتی که فهمیدم که خدا دعاهای ما رو مستجاب کرده واقعاً خوشحال شدم. پانته آ هدیه ی خداونده به ما. نه اینکه من مشکلی داشته باشم ... نه!

اما اینکه خدا به زندگی مایی که تازه هم ازدواج کرده بودیم ( تقریباً یکسال و خورده ای ) یک بچه ی زیبا رو اضافه کرد خودش خیلی خیلی خوبه.

واقعاً خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود پانته آ.

ماه آخر بارداری ما خیلی انتظار دیدن دخترمونو کشیدیم. هر بار که لقد میزد تو دلم شور و اشتیاق زندگی تو وجودم زنده میشد. البته بگما پانته آ خانوم از همون موقع که تو شیکم من بود خیلی خیلی شیطون بود و خیلی هم لقد میزد!

واقعاً دوران حاملگی خیلی زیباست اما زیبا تر از اون وقتیه که بعد از 9 ماه و اندی انتظار کودکت رو میزارن تو آغوشت. من که شب اول تا صبح بیدار نشستم و به صورت دخترم نگاه کردم و خدا رو شکر کردم که من رو وسیله ای برای خلق و به دنیا آوردن موجود به این زیبایی کرد.

بازم خدا رو شکر میکنم....